ترجمه منتقلی به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با منتقلی
منتقلین
- منتقلین
- جمع منتقل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده را نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
منتقل
- منتقل
- ترا برده جابه جا شده از جایی بجای دیگر رونده انتقال یابنده، جمع منتقلین
فرهنگ لغت هوشیار
منقلی
- منقلی
- اپیونی افیونی منسوب به منقل، مبتلی بکشیدن تریاک تریاکی عملی
فرهنگ لغت هوشیار