معنی ملتوی کرنا
ملتوی کرنا
تعطیل کردن، به تعویق انداختن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با ملتوی کرنا
مساوی کرنا
مساوی کرنا
مُتِعادِل کَردَن، بَرابَر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
ملوث کرنا
ملوث کرنا
دَست داشتَن دَر، دَرگیر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی