ترجمه معزول کرنا به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با معزول کرنا
معزول کردن
- معزول کردن
- برکنار کردن، عزل کردن، خلع کردن، از کاربرکنار کردن، کنار گذاشتن، برداشتن
متضاد: منصوب کردن، گماشتن، برگماشتن، دور کردن، جدا کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد