جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با معذوری

معذوری

معذوری
معذور بودن. معذوریت:
گر مثالم دهد به معذوری
تا به خانه شوم به دستوری.
نظامی
لغت نامه دهخدا

معذورین

معذورین
جمع معذور، پوزیدگان پوزش روایان جمع معذور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعایت این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار

معذوریت

معذوریت
معذور بودن. حالت کسی که عذر او پذیرفته است
لغت نامه دهخدا

معروری

معروری
راکب اسب برهنه پشت. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به اعریراء شود
لغت نامه دهخدا

معموری

معموری
آبادانی. (ناظم الاطباء). معمور بودن. مجازاً تندرستی. سلامت:
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن.
مولوی.
دور از خوشی و معموری دور شد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 140). و رجوع به معمور شود
لغت نامه دهخدا

معموری

معموری
دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور واقع است و 499 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

معموری

معموری
تیره ای از طایفۀ جانکی سردسیر هفت لنگ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75)
لغت نامه دهخدا