ترجمه مسحوریت به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با مسحوریت
مسحورین
- مسحورین
- جمع مسحور، جادوساران فریفتگان جمع مسحور درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
ماموریت
- ماموریت
- حکم و فرمان و امر، رسالت و اطاعت حکم در تازی نیامده فرستاکی فرستش پروانکی گمارش مامور شدن، وظیفه ای که بعهده کسی محول شده
فرهنگ لغت هوشیار
مسطورات
- مسطورات
- جمع مسطوره، نبشته ها و در فارسی: نمونه های کالا جمع مسطوره (مسطور) نوشته ها مرقومات
فرهنگ لغت هوشیار
مسئولیت
- مسئولیت
- هر چه که انسان عهده دار و مسئول آن باشد ضمانت، تعهد، مواخذه، متعهد بودن، موظف بودن
فرهنگ لغت هوشیار