مصاف دارنده. اداره کننده مصاف. که مدار جنگ مصاف بر آزمودگی و تدبیر و فرمان او باشد. جنگی. مبارز: هر یک به گاه حمله چو صرصر مصاف دار مر حمله را چو سد سکندر مصاف در. سوزنی. کس نی سوار دید که باشد مصاف دار؟ وز نی ستور دید که در ره غبار کرد؟ خاقانی
مالدار: وسخواستک خواستا کمند توانگر، چار پا دار دارای مال ثروتمند غنی: مالداری را شنیدم که ببخل اندر چنان معروف بود که حاتم طائی در کرم، صاحب چارپایان (اسب و استر و غیره)