معنی محبت کرنا
محبت کرنا
عشق ورزیدن، دوست داشتن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با محبت کرنا
محنت کرنا
محنت کرنا
زَحمَت دادَن، سَخت کار کَردَن، زَحمَت کِشیدَن
دیکشنری اردو به فارسی
ثابت کرنا
ثابت کرنا
اِثبات کَردَن، بَرایِ اِثبات
دیکشنری اردو به فارسی
غیبت کرنا
غیبت کرنا
غِیبَت کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
مرمت کرنا
مرمت کرنا
اِصلاح کَردَن، بَرایِ تَعمیر، تَرمیم کَردَن، وَصلِه زَدَن
دیکشنری اردو به فارسی
مرتب کرنا
مرتب کرنا
تَدوین کَردَن، کامپایل کردن
دیکشنری اردو به فارسی
مذمت کرنا
مذمت کرنا
مَذِمَّت کَردَن، مَحکوم کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
محبت کردن
محبت کردن
دوست داشتن، مهر ورزیدن، مهربانی کردن
متضاد: خصمی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مست کرنا
مست کرنا
مَست کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
محو کرنا
محو کرنا
مَشغول کَردَن، بَرایِ پاک کَردَن، جَذب کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی