ترجمه لاپرواہی به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با لاپرواہی
ناپروائی
- ناپروائی
- شغل و کار و پیشه. (ناظم الاطباء). شغل. (منتهی الارب). ناپروا بودن. صفت ناپروا
لغت نامه دهخدا
ناپروای
- ناپروای
- بی التفات بی توجه، بی پروا بی باک: یاد باد آنکه رخت شمع طرب می افروخت وین دل سوخته پروانه ناپروا بود. (حافظ)، سراسیمه مشوش مضطرب: قمر زقبضه شمشیر تست ناایمن زحل زپیکرپیکان تست ناپروا. (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
ناپروای
- ناپروای
- ناپروا:
بوده نقاش خرد در شجرت متواری
شده فراش صبا درچمنت ناپروای.
انوری (از سندبادنامه ص 23).
از نهیبت ستاره بی آرام
در رکابت زمانه ناپروای.
انوری
لغت نامه دهخدا