معنی گشت کرنا
گشت کرنا
گشت زدن، گشت زنی
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با گشت کرنا
گشت کردن
گشت کردن
گردش کردن گردیدن، سیر کردن تفرج کردن، محو کردن ناپدید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گشت کردن
گشت کردن
سیر کردن، گردیدن
فرهنگ فارسی معین
بات کرنا
بات کرنا
گَپ زَدَن، صُحبَت کَردَن، حَرف زَدَن
دیکشنری اردو به فارسی
خشک کرنا
خشک کرنا
خُشک کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
گرم کرنا
گرم کرنا
گَرم کَردَن، بَرایِ گَرم کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
مست کرنا
مست کرنا
مَست کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
گول کرنا
گول کرنا
دایِرِه کَردَن، گُلزَنی کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
گلہ کرنا
گلہ کرنا
گِلِه کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
سخت کرنا
سخت کرنا
سَخت کَردَن، سِفت شُدَن، سِفت کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی