ترجمه کھلاڑی به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با کھلاڑی
کسلانی
کسلانی
در تازی نیامده ناتوانی سستی نا توانی سستی کاهلی: (چون دید مرا گفت دارا سر مهمانی گفتم که بلی دارم بی سستی و کسلانی) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
کبلائی
کبلائی
در تداول عامه مخفف کربلائی. (یادداشت مؤلف). آنکه به کربلا سفر کرده باشد. کبلای. رجوع به کربلایی شود
لغت نامه دهخدا
کبلانی
کبلانی
منسوب است به کبلان که نام اجدادی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
کلامی
کلامی
در تازی نیامده سخته شناس، سخته گوی سخته در پارسی برابر است با سخن پروهانی (کلام استدلالی) منسوب به کلام: مباحث کلامی، شخصی که راه معرفت الهی را بپای استدلال رود متکلم
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.