معنی کمی ہونا
کمی ہونا
کمبود داشتن، کمبود بودن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با کمی ہونا
کم ہونا
کم ہونا
کَم شُدَن، کاهِش یابَد، کاهِش یافتَن، فُروکِش کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
جمع ہونا
جمع ہونا
جَمع شُدَن، مُونتاژ کَردَن، بِه هَم پِیوَستَن
دیکشنری اردو به فارسی
ضمنی ہونا
ضمنی ہونا
تَلویحی بودَن، تَکمیلی باشَد
دیکشنری اردو به فارسی
کافی ہونا
کافی ہونا
کافی بودَن
دیکشنری اردو به فارسی
کمی کرنا
کمی کرنا
کاهِش دادَن، کاهِش یابَد
دیکشنری اردو به فارسی
مکمل ہونا
مکمل ہونا
کامِل بودَن، کامِل شُدَن
دیکشنری اردو به فارسی