جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کمزوری

مزوری

مزوری
در تازی نیامده بیمار با بیمار خور مونث مزور: تزویر شده، نوعی آش که ببیماران دهند. (باگوشت یا بی گوشت) جمع مزورات
فرهنگ لغت هوشیار

مزوری

مزوری
تزویر و ریا و مکر و فریب و غدر. حالت و چگونگی مزور بودن:
دور باش از مزوری که به مکر
دام قرطاس دارد و انقاس.
ناصرخسرو.
خنجر گندنائیت هم به کدوی مغز او
میدهدش مزوری تا رهد از مزوری.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 431).
نحسی که داشت چون مه نخشب مزوری
از لاف آفتابی او خلق باز رست.
خاقانی.
رجوع به مزورشود.
- مزوری کردن، تزویر و ریا و مکر کردن. فریب دادن. غدر و حیله کردن. مزورگری کردن:
هردم مزوری کنم از هر سخن چه سود
بیمار اوست چند نماید مزورم.
عطار.
و رجوع به مزورگری کردن شود
لغت نامه دهخدا

جمهوری

جمهوری
شراب کهنه انگوری را گویند طرز حکومتی که رئیس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود طرز حکومتی که رئیس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود
فرهنگ لغت هوشیار

جمبوری

جمبوری
اجتماع پیشاهنگان چند کشور در یک محل برای اعلام همبستگی و صلح
جمبوری
فرهنگ فارسی عمید

کافوری

کافوری
کاپوری سپیده سپید، کاپور فروش، بابونه از گیاهان منسوب به کافور: هر چیز بسیار سپید و صاف: (در زمستان جامه کافوری میپوشد تا سردی نیفزاید) (نظامی قاری 169) یا شمعلک کافوری. شمعی که از موم سپید سازند، فروشنده کافور
فرهنگ لغت هوشیار