معنی کمانڈ کرنا
کمانڈ کرنا
فرماندهی کردن، دستور دادن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با کمانڈ کرنا
برانڈ کرنا
برانڈ کرنا
مارک گُذاری کَردَن، بَخشنامِه
دیکشنری اردو به فارسی
گمان کرنا
گمان کرنا
گُمان کَردَن، فَرض کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
کمین کرنا
کمین کرنا
کَمین کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی