ترجمه کفایتی به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با کفایتی
کفایی
- کفایی
- منسوب به کفایت. یا واجب کفائی. امری واجب که چون یک تن آنرا انجام دهد اجرای آن از عهده دیگران ساقط شود مقابل واجب عینی
فرهنگ لغت هوشیار
کفایی
- کفایی
- منسوب به کفایت
واجب کفایی: امری واجب که چون یک تن آن را انجام دهد، اجرای آن از عهده دیگران ساقط شود، مقابل واجب عینی
فرهنگ فارسی معین
کفایت
- کفایت
- بس کردن، بس بودن، کافی بودن، بس شدن، شایستگی در ادارۀ امور، کافی
کفایت داشتن: لیاقت و شایستگی داشتن
کفایت کردن: کافی بودن، بس بودن، از عهده کسی یا انجام دادن امری برآمدن
فرهنگ فارسی عمید