ترجمه کشتی کرنا به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با کشتی کرنا
کشتی کردن
- کشتی کردن
- اصطراع. کشتی گرفتن. (یادداشت مؤلف). لباخ. تبذخ. (منتهی الارب) :
بکین هرزمان پیشدستی کنم
به یک دست با پیل کشتی کنم.
اسدی
لغت نامه دهخدا
کشتی ران
- کشتی ران
- دریانورد. آنکه کشتی را راند. ملاح. سفان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا