جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کباب کرنا

کباب کردن

کباب کردن
تهیه کردن کباب. یا کباب کردن کسی را. او را سخت اذیت کردن
کباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار

تباہ کرنا

تباہ کرنا
تِعداد زیاد کاهِش دادَن، نابود کَردَن، ویران کَردَن، خَراب کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی

کباب کردن

کباب کردن
کباب پختن. (بهار عجم) (آنندراج). بریان کردن کباب بر آتش. به سیخ کشیدن. به سیخ زدن:
از آن فروزی آتش همی برزم اندر
که کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب.
مسعودسعد.
چه آتش است حسامت که چون فروخته شد
بدو دل و جگر دشمنان کنند کباب.
مسعودسعد.
احمد مرسل که کرد از تپش و زخم تیغ
تخت سلاطین زگال گردۀ شیران کباب.
خاقانی.
نوشیروان عادل را در شکارگاه صیدی کباب کردند و نمک نبود... (گلستان) ، کنایه از آزار دادن، رنجانیدن. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا