معنی کام کا
- کام کا
- کاری، از کار
واژههای مرتبط با کام کا
کام کش
- کام کش
- کسی که بمراد و مقصود رسیده آنکه بکام دل زندگی کند کامیاب مقابل نا کام: (نا کسان پیشگاه و کامروا فاضن دور مانده وین عجب است) (جامع الحکمتین)، عیاش
کام کلا
- کام کلا
- از توابع بندپی واقع در منطقه ی بابل
کا کا
- کا کا
- سینه سرخ، نام پرنده ای است
کاملیا
- کاملیا
- گلی درشت و زیبا به رنگ سفید و صورتی که در بهار ظاهر می شود
کامکار
- کامکار
- کامروا، موفق
کامروا
- کامروا
- آنکه خواسته و آرزویش رسیده است، موفق
خام کار
- خام کار
- بی تجربه، کارنا آزموده
کامکار
- کامکار
- کامروا، کامران، موفق، خوشبخت
کام جو
- کام جو
- آنکه در طلب آرزوی خود برآید، جویندۀ کام و مراد
