جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قلعہ

قلعه

قلعه
پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، دِژ، دِز، دیز، دیزِه، اَبناخون، اَورا، کَلات، قِلاط، پِشلَنگ، رُخّ، حِصن، مَلاذ، حصار بلند
قلعه
فرهنگ فارسی عمید

قلعی

قلعی
فلزیست که مسگران مس سرخ را با آن سپید کنند، فلزی است سفید رنگ مانند نقره، قابل تورق، سخت تر از سرب باسانی ذوب میشود
فرهنگ لغت هوشیار

قلعه

قلعه
پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، حصار بلند را گویند
فرهنگ لغت هوشیار

قلعه

قلعه
جَمعِ واژۀ قِلْع. (اقرب الموارد). رجوع به قِلْع شود
لغت نامه دهخدا

قلعه

قلعه
پاره ای از چیزی که به درازا شکافته. (منتهی الارب). شقه. ج، قِلَع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قلعه

قلعه
آن که بر زین ثابت نباشد و در کُشتی زود افتد، کم فهم، و گویند: هذا منزل قلعه، یعنی ناپایدار و غیرمستوطن، یا به این معنی که آن را مالک نیستیم و نمیدانیم چه وقت از آن منتقل میشویم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا