همان شارل پنجم پسر فیلیپ اول معروف به فیلیپ زیبا و ژان دیوانه است. وی بسال 1500 میلادی در شهرگان تولد و بسال 1558 م. وفات یافت. در سال 1516 میلادی پادشاه اسپانیا و در سال 1519م. امپراطور آلمان شد. وسعت قلمرو سلطنت او که شامل اسپانیا مستعمرات آن، فلاندر، اتریش و آلمان میشد موجب گشت که وی همواره با پادشاهان فرانسه در حال خصومت بسر برد. جاه طلب و مدعی سلطنت مطلقۀ عالمگیر و بهمین سبب با فرانسوای اول پادشاه فرانسه متجاوز از سی سال در حال جنگ بود. وقایع و حوادث مهم این جنگها بقرار زیر است: در سالهای 1522 میلادی و 1525م. در نبردهای ایتالیا فرانسویان را مغلوب ساخت و پادشاه فرانسه را به اسارت درآورده پیمان مادرید را در سال 1526 میلادی بر وی تحمیل کرد، پس از یک سلسله جنگهای دیگر در سال 1527م. رم را به تصرف درآورد، در سال 1529م. پیمان صلح کامبره میان طرفین بسته شد، مذاکرات مربوط به این پیمان را لویئز دوساووا از جانب فرانسوای اول و مارگریت دوتریش از جانب برادرزاده اش شارل کن انجام دادند و از اینرو قرارداد مزبور به ’صلح بانوان’ شهرت یافت، سپس کوشش بی حاصلی برای تصرف ایالت پرووانس نشان داد، درسال 1538م. پیمان متارکۀ نیس انعقاد یافت و سرانجام در سال 1544م. شکست سرپزول در ایتالیا اتفاق افتاد. پس از وفات فرانسوای اول در سال 1555 میلادی شارل کن شهر مس رامحاصره کرد و در سال 1556 میلادی پیمان متارکۀ ووسل را امضا نمود. از جانب دیگر، این امپراطور در سال 1532 میلادی با ترکان عثمانی بجنگ پرداخت و در سال 1535 میلادی به تونس و در سال 1541 میلادی به الجزیره لشکر کشید و در آنجا با ناکامی روبرو شد. وی بموجب موافقت نامه اوگسبورگ در سال 1555م. آزادی مذهب را برای پیروان لوتردر آلمان برسمیت شناخت. در پایان عمر به خطای خود پی برد و در سال 1555م. از سلطنت استعفا کرد و در سال 1556م. در صومعۀ یوست در اسپانیا عزلت گزید و همانجا چشم از جهان فروبست
بی خبری. آگاهی نداشتن. ذهل. اغترار. تغافل. غفول. غفلت. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی). غهب. تغهب. (تاج المصادر بیهقی). سمود. (دهار). سهو. (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی). غراره. (تاج المصادر بیهقی) : چیست دنیا از خدا غافل شدن نی قماش و نقره و فرزند و زن. مولوی. گر به معنی رفت غافل شد ز حرف پیش و پس یکدم نبیند هیچ طرف. مولوی. دریغا که مشغول باطل شدیم ز حق دور ماندیم و غافل شدیم. سعدی (بوستان). با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شدم چون صبح بی خورشیدم از دل برنمی آید نفس. سعدی