جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با علم شناس

آدم شناس

آدم شناس
آدمی شناس آنکه اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند
فرهنگ لغت هوشیار

قلب شناس

قلب شناس
آنکه زر و سیم ناسره را بشناسد، آنکه باطل را از حق تمیز دهد، کسی که مردم ریاکار را تشخیص دهد، برای مِثال گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ / یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود (حافظ - ۲۲۶)
قلب شناس
فرهنگ فارسی عمید

علم شنگه

علم شنگه
پارسی است الم شنگه داد و فریاد شلوغی همهمه. داد و بیداد: این چه علم شنگه ایست، اگر دست از این جهود بازی و کولی گری برنداری و امیدوارم بیایند پوزه بندت بزنند. یا علم شنگه راه انداختن، داد و فریاد کردن همهمه بر پا کردن: برای خالی نبودن عریضه سگهای زیر بازارچه هم یکدفعه به جان هم افتاده و غوغا و علم شنگه ای بر پا کردند
فرهنگ لغت هوشیار

قلب شناس

قلب شناس
آنکس که سیم و زر قلب را شناسد، کسی که حق را از باطل تمیز دهد، ریا کار را بشناسد
فرهنگ لغت هوشیار

لعل شناس

لعل شناس
لال شناس گوهر شناس (صفت جواهر شناس گوهری جواهری
لعل شناس
فرهنگ لغت هوشیار

آدم شناس

آدم شناس
آن که اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند
آدم شناس
فرهنگ فارسی معین