جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با علاقہ

علاقه

علاقه
دمبرگ، منگله، بند بند کمان بند شمشیر، کجه کجک کناره کناره (قناره تازی گشته کناره)، میوه آویزان یکدلی یکرنگی، بستگی پیوند، خویشاوندی، دشمنی، دوستی از واژگان دو پهلو، از آنی (تملک)، مرگ، خورش روز گذار، راه، چرخ چاه، دول بزرگ (دول دلو) بدل دوست داشتن کسی را دوست داشتن، دوستی، بستگی ارتباط، جمع علایق (علائق) علاقجات (غلط) یا علاقه قرابت. ارتباط خویشاوندی. یا علاقه محبت. دوستی قلبی. یا قطع علاقه. ترک دوستی دل کندن، بند و کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن، هر چیز که بدان چیزی را آویزند، آن چه از میوه به درختان آویزند باشد، جمع علایق (علائق) علاقی، دنباله. یا علاقه دستار. طره آن شمله. به دل دوست داشتن، بستگی و ارتباط
فرهنگ لغت هوشیار

علاقه

علاقه
دوست داشتن، دوستی، پیوند، ارتباط، وابستگی، جمع علائق
علاقه
فرهنگ فارسی معین

علاقه

علاقه
رشته و بندی که چیزی را به آن بیآویزند، بند کمان و تازیانه، میوه ای که از درخت آویزان باشد، جمع علائق
علاقه
فرهنگ فارسی معین

علاقه

علاقه
رشته و بندی که چیزی به آن بیاویزند، بند کمان، تازیانه و شمشیر، میوه ای که بر درخت آویزان باشد
علاقه
فرهنگ فارسی عمید

علاقه

علاقه
دوست داشتن، دلبستگی، زمین و مِلک، دارایی، در علوم ادبی در بیان، ارتباط و مناسبتی که میان معنی حقیقی و مجازی وجود دارد
علاقه
فرهنگ فارسی عمید

علاقی

علاقی
جَمعِ واژۀ علاقیه، جَمعِ واژۀ عِلاقه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

علاقی

علاقی
حصاری است در بلادبجه در جنوب سرزمین مصر، و در آن معدن طلا وجود دارد. شخص میتواند در آن حفاری کند و اگر چیزی به دست آورد قسمتی را خود برمیدارد و قسمت دیگر ازآن ِ سلطان علاقی خواهد بود، و او از بنی حنیفه باشد. فاصله بین علاقی و عبدان هشت منزل است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

علاقی

علاقی
جَمعِ واژۀ علاقیه. (اقرب الموارد). رجوع به علاقیه شود
لغت نامه دهخدا