جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ظاہراً

ظاهراً

ظاهراً
بر حسب ظاهر. علی الظاهر. چنانکه به نظر می آید. مانا. همانا. پنداری. گوئی. گوئیا. گویا. محتمل است. دزندیس. (برهان قاطع). یحتمل. یمکن. باشد که. شاید. تواند بود. تواند بودن:
ظاهراً آن شاخ اصل میوه است
باطناً بهر ثمر شد شاخ هست.
مولوی.
ظاهراً میخواندت او سوی خود
وز درون میراندت با چوب رد.
مولوی.
ظاهراً بر زن چو آب ار غالبی
باطناً مغلوب و زن را طالبی.
مولوی.
ظاهراً کار توویران می کنم
لیک خاری را گلستان می کنم.
مولوی
لغت نامه دهخدا

نادراً

نادراً
گاهگاه. اتفاقاً. (ناظم الاطباء). لایکون ذلک الا نادراً، ای فیما بین الایام. (اقرب الموارد). ندرهً. بندرت. به نادر
لغت نامه دهخدا

وافراً

وافراً
به فراوانی. به کثرت. کثیراً، اغلب. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

ظاهرا

ظاهرا
همانا گویا آشکارا به آشماری دزندیس به طور واضح آشکارا مقابل باطنا، شاید گویا محتملا
فرهنگ لغت هوشیار