ترجمه شانداری به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با شانداری
نانداری
- نانداری
- نان داشتن، فقیر و محتاج نبودن، داشتن استطاعت و تمکن مادی، ناندار بودن، رجوع به ناندار شود
لغت نامه دهخدا
شاندار
- شاندار
- دِرَخشان، باشُکوه، مُدِرن، فَریبَندِه، عالی، شِگِفت اَنگیز، جالِب، مُجَلَّل، لوکس، فُوق العادِه، فانتِزی، زیبا، شُکوهمَند
دیکشنری اردو به فارسی
دکانداری
- دکانداری
- دوکان داری، دین را بهانه سود خواری کردن کاسبی در دکان، چرب زبانی
فرهنگ لغت هوشیار