معنی سفر کرنا
سفر کرنا
رفت و آمد کردن، برای سفر، سفر کردن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با سفر کرنا
بفر کرنا
بفر کرنا
بافِر شُدَن، بافِر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
سفر کرده
سفر کرده
بیرون شده از شهر خویش مسافرت کرده: یار سفر کرده
فرهنگ لغت هوشیار
سفر کردن
سفر کردن
Journey, Travel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سفر کردن
سفر کردن
путешествовать
دیکشنری فارسی به روسی
سفر کردن
سفر کردن
reisen
دیکشنری فارسی به آلمانی
سفر کردن
سفر کردن
подорожувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سفر کردن
سفر کردن
podróżować
دیکشنری فارسی به لهستانی
سفر کردن
سفر کردن
旅行
دیکشنری فارسی به چینی
سفر کردن
سفر کردن
viajar
دیکشنری فارسی به پرتغالی