ترجمه سفارتکاری به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با سفارتکاری
ساختکاری
- ساختکاری
- آماده کردن، بسغدن، بسیجیدن، آراستن، تجهیز سپاه بقعاء ذی القصه، موضعی است که ابوبکر برای ساختکاری لشکر اسلام در آنجا رفت، (منتهی الارب)، ساخته کاری
لغت نامه دهخدا
سوارکاری
- سوارکاری
- عمل سوارکار. شغل سوارکار. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا