فریب دهنده، مکار، حیله گر، ریاکار، برای مِثال گفت آن سالوس زرّاق تهی / دام گولان و کمند گمرهی (مولوی - ۹۲۷) خدعه، مکر، حیله، فریب، برای مِثال زمانی به سالوس گریان شدم / که من زآنچه گفتم پشیمان شدم (سعدی۱ - ۱۷۹)، دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم / به آنکه بر در میخانه برکنم علمی (حافظ - ۹۴۰)
معرب آن صعلوک، (شهریاران گمنام کسروی ج 1 ص 59 ح 5) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، صعلوک بمعنی فقیر، (غیاث اللغات) : من و چند سالوک صحرانورد برفتیم قاصد بدیدار مرد، سعدی (بوستان)، ، دزد و راهزن خونی، (برهان) (آنندراج)، راهزن که آن راراه بند و ره بند، و راهدار و رهدار، و رهزن نیز گویند، بتازیش قطاع الطریق نامند، (شرفنامۀ منیری) : کشتن عبداﷲ و زنهار آمدن سالوکان خراسان، چون نیشابور قرار گرفت سالوکان خراسان، جمع شدند و تدبیرکردند که ... (تاریخ سیستان)، چرا میباید ای سالوک نقّاب در آن ویرانه افتادن چومهتاب، نظامی، ، خوش سلوک و مؤدب، (ناظم الاطباء)، بانزاکت و مؤدب، (استینگاس)، بسیار راه رونده چرا که صیغۀ مبالغه است بمعنی مرد کثیرالسلوک یعنی سیاح، (غیاث)
دهی است از دهستان دشت طال بخش بانۀ شهرستان سقز، واقع در 16 هزارگزی باختر بانه کناررود خانه شوی، هوای آن سرد و دارای 110 تن سکنه است، محصول آن غلات، لبنیات و محصولات جنگلی در دو محل بفاصله 3 کیلومتر واقع بالا و پائین نامیده میشود سکنه بالا 80 نفر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)