جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با رشتہ دار

رشته دار

رشته دار
متعلق و منسوب و دارای خویشی و قرابت و علاقه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

رشته وار

رشته وار
مانند رشته و به اندازۀ رشته. (ناظم الاطباء). به اندازۀ یک رشته. (آنندراج) :
تاب خوردم رشته وار اندرکف خیاط صنع
بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم.
سعدی
لغت نامه دهخدا

درشت دار

درشت دار
دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد واقع در 28 هزارگزی جنوب باختری الشتر و 18 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

تشت دار

تشت دار
شخصی که تشت و آفتابه را نگاهدارد و پاکیزه سازد آفتابه چی
تشت دار
فرهنگ لغت هوشیار

پشت دار

پشت دار
پشتیبان، پشت وپناه، چیزی یا کسی که دارای پشت وپناه باشد
پشت دار
فرهنگ فارسی عمید

طشت دار

طشت دار
خادمی که جهت شستن دستها آب می ریزد، نگهبان و متصدی شت خانه
طشت دار
فرهنگ لغت هوشیار

طشت دار

طشت دار
خادمی که جهت شستن دست ها آب می ریزد، نگهبان و متصدی طشت خانه
طشت دار
فرهنگ فارسی معین