جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ذہن شناس

جان شناس

جان شناس
کسی که معرفت باحوال روح دارد، ولی مرد کامل مرشد قطب
جان شناس
فرهنگ لغت هوشیار

سخن شناس

سخن شناس
کسی که نیک وبد شعر یا نوشته ای را دریابد، سخن سنج، شناسندۀ سخن، سخن دان
سخن شناس
فرهنگ فارسی عمید

نان شناس

نان شناس
آنکه نان و طعام را شناسد. یاناشناس و خدانشناس. عیال واولاد
نان شناس
فرهنگ لغت هوشیار

کان شناس

کان شناس
کسی که به اوضاع معادن و موادی که در آن ها است آشنا باشد، معدن شناس
کان شناس
فرهنگ فارسی عمید

حسن شناس

حسن شناس
زیباشناس. اهل ذوق:
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا

سخن شناس

سخن شناس
شناسندۀ سخن. سخندان. سخن سنج. ادیب:
سخن شناسان بر جود او شدید یقین
کجا یقین بود آنجا بکار نیست گمان.
فرخی.
دانی که من آن سخن شناسم
کَابیات نو از کهن شناسم.
نظامی.
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای دلبرا سخن اینجاست.
حافظ.
بر ضمیر خورشید اقتباس هوشمند سخن شناس در نقاب شبهه و اقتباس مخفی نخواهد بود. (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا