جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ذمہ دار

عمل دار

عمل دار
تحصیلدار و خراجدار و کسی که مالیات را جمع میکند و مامور دیوانی
عمل دار
فرهنگ لغت هوشیار

حمل دار

حمل دار
ج، حمل داران:
حمل داران درآمدند بکار
حمل بر حمل ساختند نثار.
نظامی.
، در تداول، حمل دار و حمله دار، رئیس کاروان خاصه کاروان حج که گروهی را به حج برد و به راهنمایی او حاجیان مناسک و اعمال حج و عمره انجام دهند
لغت نامه دهخدا

عمل دار

عمل دار
عامل و متصدی. (آنندراج). تحصیلدار و خراجدار و کسی که مالیات را جمعمی کند و مأمور دیوانی. (ناظم الاطباء) :
وین فلک گرچه بد عمل داریست
هم به نیکی حساب من رانده ست.
خاقانی.
ملک صفاتی کاندر ممالک شرفش
سپهر گفت که من کهترین عملدارم.
خاقانی.
عمل داران برابر می دویدند
زر و دیبا بخدمت می کشیدند.
نظامی.
عمل داران چو خود را ساز بینند
به معزولان از این به بازبینند.
نظامی.
عمل خانه دل بفرمان توست
زبان خود عملدار دیوان توست.
نظامی.
، شحنه. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا

رمه دار

رمه دار
خداوند و مالک رمه. (ناظم الاطباء). چوپان. شبان. رمه یار. رمیار. رمه بان. گله بان. گله دار:
ما را رمه داری است نه زو در رمه آشوب
نه ایمن از او گرگ و نه سگ زو بفغان است.
منوچهری
لغت نامه دهخدا