معنی دھڑکنا
- دھڑکنا
- تپش داشتن، ضرب و شتم کردن
واژههای مرتبط با دھڑکنا
چھڑکنا
- چھڑکنا
- پاشیدَن، بَرایِ پاشیدَن، فِشاردادَن
دھڑکن
- دھڑکن
- ضَرَبان، ضَرب و شَتم
چھلکنا
- چھلکنا
- پوستِه پوستِه بودَن، پوست کَندَن
بھڑکانا
- بھڑکانا
- آتَش اَفروختَن، تَحریک کَردَن
بھٹکنا
- بھٹکنا
- گُذَراندَن، سَرگَردان، مُنحَرِف شُدَن، سَرگَردان شُدَن
دھنسنا
- دھنسنا
- نِشَست، غَرق شُدَن
در کنا
- در کنا
- آستانه ی در درگاه
جھکنا
- جھکنا
- خَم شُدَن، تَعظیم کَردَن، تَمَایُل داشتَن، تِکیِه دادَن، شیب داشتَن
تھکنا
- تھکنا
- خَستِه شُدَن