دوات دار. (مهذب الاسماء) (دهار). دویدار. صاحب الدوات. دوات دار. دویت دار. (یادداشت مؤلف) : سوری... گوید: ای دواتی خریطه ای کاغذ حاضر کن دواتی فرمان را به انقیاد و امتثال مقابل گردانید سوری آن قبالۀ بیست هزار درم پاره کرد. (تاریخ بیهق). رجوع به دوات دار شود
مُرَکَّب اَز: ده، قریه و ’ات’ مأخوذ از تازی نشانۀ جمع و یای نسبت، مانند ایلاتی در تداول عامه، اهل روستا. اهل ده. ساکن ده. مقابل شهری. (یادداشت مؤلف). روستایی. مقابل شهری. (ناظم الاطباء). رجوع به ده شود، مردم ساده لوح و بی اطلاع. (از ناظم الاطباء)