جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دکھائی

دکھاوا

دکھاوا
خودسِتایی، خودنَمایی کَردَن، زَرق و بَرق، زیبایی پُر زَرق و بَرق، ظاهِرسازی
دیکشنری اردو به فارسی

دامائی

دامائی
دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در 6هزارگزی خاور بندرعباس و سر راه مالرو بندرعباس به میناب، جلگه است و گرمسیر و دارای 70 تن سکنه، آب آن از چاه است و محصول آنجا خرما و سبزیجات، و شغل مردم آن زراعت است و صید ماهی و راه آنجا مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

دالائی

دالائی
دهی از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری زرقان و 3هزارگزی شوسۀ شیراز به اصفهان، دامنه و معتدل و مالاریایی است و دارای 150 تن سکنه، آب آن از رود خانه سیوند تأمین میشود، محصول آنجاغلات و حبوبات و چغندر است و شغل مردم آنجا زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

دانائی

دانائی
مقابل نادانی، علم، وقوف، فقه، فَهم، شعر، بصیرت، هنگ، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، دانشمندی، دانش، (آنندراج)، ملح، (منتهی الارب)، مقابل کانائی، نظار، درک، ادراک، قرابه، (منتهی الارب) :
خرد بهتر از چشم و بینائی است
نه بینائی افزون ز دانائی است،
ابوشکور،
بمردی و دانائی و فرّهی
بزرگی و آیین شاهنشهی،
فردوسی،
چنین داد پاسخ که ای سرفراز
بدانایی از هر کسی بی نیاز،
فردوسی،
بگویم که این گرد بهرام گور
بمردی و دانائی و فر و زور،
فردوسی،
که آمد بنزدیک ما آگهی
ز دانائی شاه و از فرهی،
فردوسی،
بنزد چون تو بی جنسی چه دانائی چه نادانی
بدست چون تو نامردی چه نرم آهن چه روهینا،
سنائی،
زهی تحصیل دانائی که سوی خود شدم نادان
کرا استاد دانا بود چون من کرد نادانش،
خاقانی،
بنادانی خری بردم بر این بام
بدانائی فرود آرم سرانجام،
نظامی،
ضمیرش کاروانسالارغیب است
توانا را ز دانائی چه عیب است،
نظامی،
هر که درو جوهر دانائی است
در همه کاریش توانائی است،
نظامی،
گر کسی را رغبت دانش بود گو دم مزن
زانکه من دم درکشیدم تا بدانائی زدم،
سعدی،
فراسه، دانائی بنشان و نظر، نوقه، دانائی و مهارت در هر چیزی، قراب، دانائی ودریافت وی، (منتهی الارب)،
- امثال:
دانائی بینائیست،
دانائی توانائیست،
، عقل، (آنندراج)، خرد، عاقلی، خردمندی
لغت نامه دهخدا

دشنائی

دشنائی
منسوب به دِشْنی ̍که شهری است در مصر. رجوع به دشناوی و دشنی ̍ شود
لغت نامه دهخدا