ترجمه خوش باش به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با خوش باش
خوش باش
خوش باش
خوشباشنده، خوش آمد که تملق باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، خوش آمدگو: بغفلت عمر شد حافظ بیا با ما بمیخانه که شنگولان خوشباشت بیاموزندکاری خوش. حافظ
لغت نامه دهخدا
خوش باش
خوش باش
زمینهایی که بکسی که طرف میل باشد می بخشند بشرطی که آن شخص چیز کمی بصاحب داده و در وقت احضار بخدمت دیوانی حاضر باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خوش برش
خوش برش
خیاطی که لباس را خوب می برد و نیک میدوزد خوشدست، جامه ای که برش و دوخت آن نیک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
خوش برش
خوش برش
ویژگی لباسی که پارچۀ آن خوب بریده و دوخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
خوش باد
خوش باد
با باد نیکو. با باد خوب. رَیِّح: یوم ریح،روزی خوش باد. (یادداشت مؤلف). عذوت الارض، خوش باد گردید. عذا البلد، خوش باد گردید شهر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خوش برش
خوش برش
خوش قطع (جامه). جامه ای که برش آن نکوست. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از خوش اندام و خوش هیکل است. نه فربه نه لاغر. آنکه ترکیب قد و قامت او نکوست
لغت نامه دهخدا
خوش باشد
خوش باشد
جمله ای است خبریه که بمعنی انشائیه آید بمعنی نیکو باشد و خوش آید. (از آنندراج) : نیست در دست مرا غیر دعا خوش باشد گر خوشی با من بی برگ ونوا خوش باشد. صائب (از آنندراج). محتسب چون بدر میکده آید گوید پیر میخانه که خوش باشد اگر جا باشد. سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.