ترجمه حل پذیر به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با حل پذیر
حق پذیر
- حق پذیر
- قبول کننده حق. پذیرندۀ حق:
به یک ندم برهاند حق ار بود یکدم
زبان و سینۀ حق گوی و حق پذیر مرا.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تحمل پذیر
- تحمل پذیر
- رنج پذیر تابا شکیبا آنکه تحمل کند، شکیبا صابر
فرهنگ لغت هوشیار
فعل پذیر
- فعل پذیر
- پویه پذیر پویایی پذیر آنچه قبول فعلیت کند و از قوه بفعل در آید
فرهنگ لغت هوشیار