معنی جلوس کرنا
جلوس کرنا
رژه رفتن، راهپیمایی
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با جلوس کرنا
جلوس کردن
جلوس کردن
نشستن
فرهنگ واژه فارسی سره
جلوس کردن
جلوس کردن
نشستن، برتخت سلطنت نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
جلدی کرنا
جلدی کرنا
تَلاش کَردَن، عَجَلِه کَردَن، شِتاب کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
اجلاس کرنا
اجلاس کرنا
گِردِ هَم آمَدَن، بَرایِ بَرگُزاری جَلَسِه
دیکشنری اردو به فارسی
ملوث کرنا
ملوث کرنا
دَست داشتَن دَر، دَرگیر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
لوڈ کرنا
لوڈ کرنا
بارگُذاری کَردَن، بَرایِ بارگیری
دیکشنری اردو به فارسی
لوپ کرنا
لوپ کرنا
حَلقِه زَدَن
دیکشنری اردو به فارسی