معنی جرات مند
جرات مند
دلیر، پررنگ
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با جرات مند
جراتمند
جراتمند
ماجَراجویانِه، پُررَنگ، با دِل و جُرأت، شُجاع
دیکشنری اردو به فارسی
جراتمند
جراتمند
باجربزه، باعرضه، پردل، دلیر، شجاع
متضاد: ترسو، جبون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کران مند
کران مند
محدود
فرهنگ واژه فارسی سره
ثروت مند
ثروت مند
توانگر، مالدار
فرهنگ لغت هوشیار
جراحت بند
جراحت بند
شکسته بند کن، جراح، رگ بند
فرهنگ لغت هوشیار
فراست مند
فراست مند
هوشمند دارنده فراست با فراست
فرهنگ لغت هوشیار
ثروت مند
ثروت مند
دارا. توانگر. مالدار
لغت نامه دهخدا
فراست مند
فراست مند
دارندۀ فِراست. بافِراست. رجوع به فِراست و فِراسه شود
لغت نامه دهخدا
رای مند
رای مند
خداوند رای، با تدبیر، عاقل، خردمند
فرهنگ لغت هوشیار