حالت و چگونگی بی مزه. بی ذائقگی. (آنندراج). بی طعمی. بی لذتی و طعم مکره و نفرت انگیز. (ناظم الاطباء). بی طعمی. صفت بی مزه. فقد یکی از طعمهای نه گانه. تفاهت. (یادداشت مؤلف). شیخ الرئیس در قانون گوید بیمزگی بر دو گونه است یکی حقیقی و یکی حسی. حقیقی آن است که در واقع عادم مزه است چون آب، و حسی آن است که ذائقه از آن چیزی درنیابد مانند مزۀ آهن و مس. چه ذائقه بعلت شدت کثافت این دو فلز که مانع از آن است که از آن چیزی تحلیل شده با زبان درآمیزد مزۀ آن دو حس نکند. لیکن اگر بتدبیر و چاره مس و آهن را به اجزاء صغار درآرند مانند غباری، آنگاه هر دو را طعمی قوی باشد.
تندی. بردباری. شتاب کردن در خشم: مکن تیزمغزی و آتش سری نه زینسان بود مهتر لشکری. فردوسی. هرکه فرهنگ ازو فروهید است تیزمغزی از او نکوهیداست. عنصری. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
استواری پنجه و تندی چنگال. (ناظم الاطباء) : به تیزچنگی نباش راهمی مانی به پنجه پنج کن این سود و گور تازه بجوی. سوزنی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). چو گرگان به خونخواری و تیزچنگی. (گلستان). قوی به چنگ من افتاده بود دامن وصل ولی چه سود که دولت به تیزچنگی نیست. سعدی. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
تیزتکی. سرعت. تندروی. عمل تیزتگ: دی که ز پیش تو به نخجیر شد تیزتگی کرد و عدم گیر شد. نظامی. تیزتگی پیشۀ آتش بود بازنمانی ز تک، آن خوش بود. نظامی. رجوع به تیزتگ و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود