جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تیزمزگی

بی مزگی

بی مزگی
حالت و چگونگی بی مزه. بی ذائقگی. (آنندراج). بی طعمی. بی لذتی و طعم مکره و نفرت انگیز. (ناظم الاطباء). بی طعمی. صفت بی مزه. فقد یکی از طعمهای نه گانه. تفاهت. (یادداشت مؤلف). شیخ الرئیس در قانون گوید بیمزگی بر دو گونه است یکی حقیقی و یکی حسی. حقیقی آن است که در واقع عادم مزه است چون آب، و حسی آن است که ذائقه از آن چیزی درنیابد مانند مزۀ آهن و مس. چه ذائقه بعلت شدت کثافت این دو فلز که مانع از آن است که از آن چیزی تحلیل شده با زبان درآمیزد مزۀ آن دو حس نکند. لیکن اگر بتدبیر و چاره مس و آهن را به اجزاء صغار درآرند مانند غباری، آنگاه هر دو را طعمی قوی باشد.
لغت نامه دهخدا

تیزمغزی

تیزمغزی
تندی. بردباری. شتاب کردن در خشم:
مکن تیزمغزی و آتش سری
نه زینسان بود مهتر لشکری.
فردوسی.
هرکه فرهنگ ازو فروهید است
تیزمغزی از او نکوهیداست.
عنصری.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تیزچنگی

تیزچنگی
استواری پنجه و تندی چنگال. (ناظم الاطباء) :
به تیزچنگی نباش راهمی مانی
به پنجه پنج کن این سود و گور تازه بجوی.
سوزنی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
چو گرگان به خونخواری و تیزچنگی.
(گلستان).
قوی به چنگ من افتاده بود دامن وصل
ولی چه سود که دولت به تیزچنگی نیست.
سعدی.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تیزتگی

تیزتگی
تیزتکی. سرعت. تندروی. عمل تیزتگ:
دی که ز پیش تو به نخجیر شد
تیزتگی کرد و عدم گیر شد.
نظامی.
تیزتگی پیشۀ آتش بود
بازنمانی ز تک، آن خوش بود.
نظامی.
رجوع به تیزتگ و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا