ترجمه تماشہ به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با تماشہ
تماشی
تماشی
همراهی، همروشی با هم راه رفتن با یکدیگر قدم برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تماشا
تماشا
دیدن و نگاه کردن به کسی یا چیزی، راه رفتن و گردش کردن، راه رفتن با هم
فرهنگ فارسی عمید
تماشی
تماشی
بهم رفتن. (زوزنی). بهمدیگر رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باهم رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تماشق
تماشق
باهم کشیدن گوشت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باهم کشیدن گوشت را، پس خوردن آن را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تماشا
تماشا
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب آرد: بازار اردشیر به یمن اکنون تماشا میخوانند. از اقلیم اول است بهمن بن اسفندیار ساخت. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 253). رجوع به تاریخ گزیده چ ادوارد برون ج 1 ص 98 شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.