جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تکلیف دہ

تکلیف کش

تکلیف کش
زحمت کش. فرمانبردار. که رنج وسختی تحمل کند. که زحمت کشد و رنج برد:
بدهم این زر را بدین تکلیف کش
تا دو سه روزی شود از قوت خوش.
مولوی.
رجوع به تکلیف و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تکلیف شدن

تکلیف شدن
در تداول مردم، بحد بلوغ رسیدن. بحد تکلیف رسیدن. بالغ گردیدن. خود را شناختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ناظم الاطباء در ذیل به تکلیف رسیدن آرد: بسن رشد و بلوغ رسیدن و بالغ شدن. و سن تکلیف، سن رشد و بلوغ
لغت نامه دهخدا