جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تفویض کرنا

تفویض کردن

تفویض کردن
تسلیم کردن. بخشیدن: عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت و سیاست اوتفویض کرد. (کلیله و دمنه). وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از دَر این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا