معنی تاخیر کرنا
تاخیر کرنا
تعویق انداختن، به تأخیر انداختن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با تاخیر کرنا
تاخیر کردن
تاخیر کردن
دیر کردن پرویشیدن درنگ کردن، به پس انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تقطیر کرنا
تقطیر کرنا
تَقطِیر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
تفسیر کرنا
تفسیر کرنا
تَفسیر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
تعمیر کرنا
تعمیر کرنا
ساختَن، بَرایِ ساختَن
دیکشنری اردو به فارسی
تشہیر کرنا
تشہیر کرنا
تَبلِیغ کَردَن، بَرایِ تَبلِیغ
دیکشنری اردو به فارسی
تشخیص کرنا
تشخیص کرنا
تَشخیص دادَن، بَرایِ اَرزیابی
دیکشنری اردو به فارسی
تاخیر کردن
تاخیر کردن
دیر کردن، درنگ کردن، دیر شدن، وقفه افتادن، عقب افتادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد