جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تاجپوشی

ته پوشی

ته پوشی
آن چیزی که زنان در زیر شلوار پوشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تاج پوش

تاج پوش
کرباسی است که بر روی تاج کشند یعنی غاشیۀ تاج:
شاهنشهی است روزی ما در لباس فقر
سرپوش تاج پوش شود بر طعام ما،
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

تاجبخشی

تاجبخشی
عمل تاج بخش، اعطای سلطنت، بزرگی. جلال. پادشاهی:
چو سر از تن برفت سرنکشد
نخوت تاجبخشی دستار.
خاقانی.
بنور تاجبخشی چون درخشست
بدین تایید نامش تاج بخشست.
نظامی (خسرو و شیرین ص 19).
بفیض ابروی سیما درخشی
جهان را تازه کرد از تاجبخشی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

شالپوشی

شالپوشی
عمل شال پوش، درپیچیدن به شال، پوشیدن بشال،
پارچۀ کلفتی که در زیر سلاح اسب میگذارند، (ناظم الاطباء)، این جای دیگر دیده نشد و غرابت دارد و محتمل است که مربوط به ترکیب شالپوش باشد،
مطلق لباس فقرا اختیار کردن، (آنندراج)، جامۀ مردم فقیر پوشیدن، (از ناظم الاطباء)، گلیم پوشی، جامۀ سطبر و درشت پوشیدن:
رقص صوفی فیض گردون را ز خود بس کردنست
شالپوشی دشمنی با چرخ اطلس کردن است،
اشرف (از آنندراج)،
زهی شالپوشی که چون در لباس
سخن کرد اطلس برآمد پلاس،
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

تاجوری

تاجوری
تاج داری. سلطنت. پادشاهی کردن. بزرگی:
تاجوری یافت تخت و ملکت ایران
تا ز برش سیدالانام برآمد.
خاقانی.
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
در مملکت حسن سر تاجوری بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا