جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پیوند شدہ

پیوند زدن

پیوند زدن
انجام دادن عمل پیوند. در گیاهان یا در نسوج حیوانی پیوند کردن، بهم پیوستن قطعات شکسته ظرفی چینی یا بلورین چنانکه ناشکسته بنظر آید بند زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیوند زدن

پیوند زدن
در پزشکی قرار دادن عضو سالم به جای عضو ضایع شده مانند جایگزین کردن قلب سالم به جای قلب معیوب یا قرار دادن کلیۀ سالم به جای کلیۀ از کار افتاده، پیوند اعضا
پیوند زدن
فرهنگ فارسی عمید

پیوند زدن

پیوند زدن
پیوند کردن. برداشتن جوانه یا ساقه ای از یک گیاه یا درخت و قرار دادن آن بر روی گیاه یا درخت دیگر در محلی مناسب بطریقی که آوندهای آنان با یکدیگر مربوط شود و مواد غذائی بتواند از یکی بدیگری رود البته پیوند میان گیاهان یا درختانی باید صورت گیرد که آوندهاشان باندازۀ یکدیگر و سرعت رشدشان نیز یکسان باشد. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 122) ، بندزدن. به هم پیوستن قطعات شکستۀ ظرفی چینی یا بلورین چنان که ناشکسته نماید و چون ظرف درست بکار آید
لغت نامه دهخدا