ترجمه پیشکش کرنا به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با پیشکش کرنا
پیشکش کردن
- پیشکش کردن
- تقدیم کردن کوچکتر ببزرگتر هدیه ای را: دستارچه پیشکشش کردم گفت: وصلم طلبی زهی خیالی که تراست، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
پیشکش کردن
- پیشکش کردن
- تقدیم کردن. هدیه کردن کهتر چیزی را بمهتر:
دستارچه ای پیشکشش کردم گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که تراست.
حافظ.
رجوع به پیشکش و شواهد آن شود
لغت نامه دهخدا