ترجمه پریشان کن به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با پریشان کن
پریشانیدن
- پریشانیدن
- پراگندن پریشان کردن متفرق کردن تار و مار کردن، پریشان گردانیدن بد حال گردانیدن مضطرب کردن، تنگدست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پریشان کردن
- پریشان کردن
- پراگندن، افشاندن (دانه و مانند آن)، آشفتن آلفتن گوراندن، یا پریشان کردن موی و زلف. از هم باز کردن تارهای آن
فرهنگ لغت هوشیار
پریشان شدن
- پریشان شدن
- پراگنده شدن افشان شدن بباد تفرق داده شدن متفرق و متشتت شدن تقسم تفرق، تنگدست شدن گداشدن بدبخت شدن مضطر شدن، مضطرب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پریشان شدن
- پریشان شدن
- پراکنده شدن
مضطرب شدن
آشفته شدن، شوریده شدن، آشُفتَن، آشوفتَن، شوریدَن، بِشولیدَن، پِشولیدَن، پَریشیدَن، پَژولیدَن، بَرهَم خوردن
فرهنگ فارسی عمید