معنی بے فریب
- بے فریب
- بدون فریب، بدون مکر
واژههای مرتبط با بے فریب
بت فریب
- بت فریب
- فریب دهنده بت، معشوق صاحب جمال، روز بیست و چهارم است از ماههای ملکی
بت فریب
- بت فریب
- که بت را بفریبد. که بت را از راه ببرد:
به دلدار گفت ای بت بت فریب.
؟
پر فریب
- پر فریب
- بسیار حیله گر پر عشوه مکار
پر فریب
- پر فریب
- پر مکر، پر حیله، بسیار حیله گر،
برای مِثال بدان ای جهان دیدۀ پرفریب / به هر کاردیده فرازونشیب (فردوسی - ۴/۷۹)
بر اریب
- بر اریب
- بر (به) اریب به معنی به صورت مایل و کج،
برای مِثال یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی - مجمع الفرس - اریب)
دل فریب
- دل فریب
- آنچه دل را بفریبد، دلربا، دلکش، خوش نما، خوشایند
طبع فریب
- طبع فریب
- گرای فریب آن چه طبع را جلب کند و فریفته سازد
بے ترتیب
- بے ترتیب
- بی نَظم، تَصادُفی، نامُرَتَّب، بی نَظمی، دَست و پا چُلُفتی، ناهَمگون
بے فکری
- بے فکری
- بی فِکری، بی دِقَّتی