جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بے عزتی

بی عزتی

بی عزتی
ذلت و خواری. بی احترامی:
چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون
شدند آن عزیزان خراب اندرون.
سعدی.
- بی عزتی کردن، بی حرمتی کردن: قدر چنان بزرگوار ندانستند و بی عزتی کردند. (گلستان) ، صادق. (آنندراج). بدون تزویر. بدون نفاق و ریا و مکر. (ناظم الاطباء) :
چونکه داور بود او داور بی غل و غش است
چونکه حاکم بود او حاکم بی روی و ریاست.
فرخی.
رجوع به غل و غش شود
لغت نامه دهخدا

بی عفتی

بی عفتی
بی شرمی. بی حیایی. ناپرهیزگاری. و رجوع به عفت و ترکیبات آن شود، بی حیا. (آنندراج) :
اگر غیرت بری بادرد باشی
وگر بی غیرتی نامرد باشی.
نظامی.
رجوع به غیرت شود
لغت نامه دهخدا

بی عزمی

بی عزمی
بی ارادگی. بی تصمیمی، (در تداول عامه) بی درد، بیرگ. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده). بی خیال. لاقید
لغت نامه دهخدا

بی عدتی

بی عدتی
فقدان ساز و برگ و سلاح. بی مهماتی: و ما را چنان مانداز بیعدتی و لشکر که هر کسی را در ما طمع می افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). و رجوع به عُدّه شود
لغت نامه دهخدا