ترجمه بے سود به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با بے سود
بی سود
- بی سود
- مُرَکَّب اَز: بی + سود، بی نتیجه، بی فایده، (یادداشت مؤلف) :
بی سود بود هرچه خوردمردم در خواب
بیدار شناسد مزه از منفعت و ضر،
ناصرخسرو،
لغت نامه دهخدا
بی سواد
- بی سواد
- برانی: نافرهخته کانا آنکه خواندن و نوشتن ندارند، بی علم بی معرفت
فرهنگ لغت هوشیار
با خود
- با خود
- با خویشتن، هوشیار مقابل بیخود. باخود بودن، بهوش بودن آگاه بودن مقابل بیخود بودن، بخود توجه داشتن، دارای انانیت بودن انیت داشتن منی ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بی خود
- بی خود
- بی هوش، بی حال، بی اختیار، خارج شده از حالت طبیعی، شوریده، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید