بد روزگار بد روزگار تیره روز، بدبخت، سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه فرهنگ فارسی عمید
بدروزگاری بدروزگاری . وضعبدروزگار. (از فرهنگ فارسی معین). حالت بدروزگار. - بدروزگاری کردن، بدگذرانی. (یادداشت مؤلف). التقشف، بدروزگاری کردن. (محمد بن یوسف در بحرالجواهر از مؤلف لغت نامه) لغت نامه دهخدا