ترجمه بے روزگار به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با بے روزگار
بد روزگار
- بد روزگار
- تیره روز، بدبخت، سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه
فرهنگ فارسی عمید
تبه روزگار
- تبه روزگار
- بد روزگار، پریشان روزگار، بدبخت، تیره روز، سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه
فرهنگ فارسی عمید
تبه روزگار
- تبه روزگار
- تبه روز. تباه روز، که روزگارش تباه باشد. رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا